معنی اولین زن ستارهشناس
حل جدول
هیسپاتریا
ستارهشناس آلمانی
یوهان کپلر
اولین زن مسلمان
حضرت خدیجه
اولین زن فضانورد
والنتینا ترشکوفا
ترشکوا
خانه ستارهشناس
رصد
اولین بازیگر زن ایرانی
روح انگیز سامی نژاد
اولین زن ستاره شناس
هیسپاتریا
اولین زن فضانورد آمریکایی
سالی کریستین راید
اولین زن فضانورد جهان
والنتینا ترشکووا
اولین زن روی زمین
پاندورا
اولین زن فضانورد ایرانی
انصاری
مترادف و متضاد زبان فارسی
اخترشناس، رصاد، رصدنشین، منجم
لغت نامه دهخدا
اولین. [اَوْ وَ] (ص نسبی) در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین. (غیاث اللغات). نخستین. صفت تعیینی عددی به معنی نخستین. (ناظم الاطباء):
اولین شخص گفت با بهرام
کای شده دشمن تودشمنکام.
نظامی (هفت پیکر).
چندانکه نگه میکنم ای رشک پری
بار دومین ز اولین خوبتری.
سعدی.
اولین نقطه گرچه چست بود
آخرین بهتر از نخست بود.
امیرخسرو دهلوی.
- اولین حرف، به معنی علم لدنی. (هفت قلزم).
- اولین رایتی، کنایه از حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم. (آنندراج) (هفت قلزم).
- اولین نقش، کنایه از نصیب و مقدر و قضا باشد. (آنندراج). اولین نقش و نقش معلوم، بمعنی قضای ازلی است. (هفت قلزم).
- اولین و آخرین،متقدمین و متأخرین. (آنندراج).
اولین.[اَوْ وَ] (ع ص، اِ) ج ِ اول در حالت نصبی و جری: ثله من الاولین. (قرآن 13/56). || قدماء.
معادل ابجد
1231